شهید : جان بابا زارع |
فرزند : محمد قلی |
عضو : بسیج |
تاریخ تولد : ۱۳۴۲ |
محل تولد : روستای سلامت آباد |
تاریخ شهادت : ۲/۵/۱۳۶۲ |
محل شهادت : حاج عمران |
عملیّات : والفجر (۲) |
محل دفن : گلزار شهدای امام زاده ابراهیم (ع) – سلطان آباد |
عروج خونینت را هرگز فراموش نخواهیم کرد . چرا که برای صیانت از همه ارزش هایی که برای ما عزیز است جان داده و با خون خود برای ما عزت و افتخار به ارمغان آوردی ای شهید .
شهید جان بابا زارع در خانواده ای پرورش پیدا کرد که با سختی و مشقت پابر جا بود اما ایمان به زندگی ، تاب تحمل را در برابر سختی ها زیاد می کرد . در سن هشت سالگی پدرش را از دست داد که پس از فوت پدر ، مشکلات و ناهمواریهای زندگی او را مجبور می کند که درس را با آنکه در مرحله اول یادگیری است رها کرده و با دیگر برادران مشغول کسب و کار شود و مخارج زندگی را تامین نماید . او که از این مرحله به بعد عهده دار مسئولیت خانواده است ، همچون کوه در برابر مشکلات می ایستد وخانواده را برای زندگی کردن امید وار می کند . زندگی شهید عزیز در کنار خانواده ادامه می یابد تا این که در اوایل انقلاب ازدواج می کند . ازدواج او همراه با سال های آغازین جنگ تحمیلی است و وظیفه جهاد و دفاع از کشور و اسلام او را لحظه ای آرام نمی گذارد تا این که در اوایل تابستان سال ۶۲ به همراه تعدادی از دوستان صادقش راهی جبهه می شود و بعد از مدتی در عملیات والفجر (۲) شرکت می کند و به همراه دوستان هم محلی اش شربت شهادت را از دست دوست می نوشد و به خیل شهدای شاهد می پیوندد .
رفتارش با خانواده و مردم بسیار شایسته و قابل تحسین بود . در برخورد با مردم خوش اخلاق و چهره ای خندان و شاداب داشت . در جلسات مذهبی و فرهنگی شرکت می کرد . اعمال و افکارش همه و همه برای خدا و رضای خدا بود و خانواده و دوستان را به فهم صحیح ارزش های شهید و شهادت ، اعتقاد وافر به مقام شهید و شهادت ، احساس مسوولیت در برابر خانواده و جامعه ، توجه دقیق به حق النّاس ویاری اسلام عزیز سفارش می کرد . ایشان امام را به عنوان فرزند فاطمه زهرا (س) یاد می کرد و به سخنان ایشان با گوش جان توجه می کرد . به جبهه و جنگ علاقه داشت و می گفت : امروز کربلای عاشقان خون می خواهد . امروز فرزند فاطمه در برابر سپاه کند و ابر قدرت های پست بی یاور است . ای کاش هزاران جان داشتم و یک یک آن را در راه اسلام و امام فدا می کردم .
روحش شاد
از طرف خانواده و دوست شهید داریوش کشاورز
تاریخ ۱۱/۸/۱۳۷۸
و این چنین است وصیت نامه گرانبهایش :
بسم الله الرحمن الرحیم
« و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون »
آن هایی که در راه خدا کشته می شوند را مرده می پندارید بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان سفری می گیرند .
ای کاش هزاران جان داشتم و یکی یکی آن را در راه اسلام و امام فدا می کردم . می روم تا به یاد خدا راه کربلا را به روی عاشقان باز کنم و همگی به یاری خدا به زیارت سالار شهیدان حسین ابن علی (ع) برویم . انشاءاله
برادران و خواهران ، امروز حسین زمان ما تنهاست . امروز فرزند فاطمه در برابر کفر و ابرقدرت های پست بی یاور است . امروز کربلای انقلابمان خون می خواهد و من میروم تا به یزیدیان زمان بفهمانم که آرزوی شهادت بالاترین آرزوی ماست . می روم تا نینوایی را بیاورم و درعاشورا ، هدیه ناقابلی را در راه پیروزی حق بر باطل و اسلام برکنم در پیشگاه مولا مهدی (عج)تقدیم نمایم به پروانگان جاوید شمع ولایت بپیوندیم .
مادر اگر من شهید شدم برای من گریه نکن و شاد باش که شادی پشت دشمن را می شکند . مادر عزیزم اگر در زندگی به شما رنج دادم حلالم کن . . . و برادر کوچکم را بعد از من به میدان جنگ بفرستید تا انشاءاله پیروز شویم .
برادر تو هم با یاد خدا با خانواده خوبی کن تا به یاری خدا آن ها شاد باشند و ناراحتی نداشته باشند .
والسلام
جان بابا زارع
۳/۴/۱۳۶۲