بسم رب الشهداء و الصدقین

شهید : سید مرتضی حسینی

فرزند : سید محمد

عضو : بسیج

تاریخ تولد : ۲/۱/۳۸

محل تولد : روستای خیر آباد

تاریخ شهادت : ۸/۱۲/۶٫

محل شهادت : چزابه

عملیّات :

محل دفن : گلزار شهدای روستای خیرآباد

شهید سید مرتضی حسینی در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. وی فرزند پنجم خانواده بود . دوران ابتدایی را در دبستان خیرآباد گذراند و به علت مشکلات اقتصادی و عدم وجود مدرسه راهنمایی در روستا ، شهید موفق به ادامه تحصیل نشد و جهت یاری رساندن خانواده در امرار معاش و تامین مایحتاج زندگی به شیراز مهاجرت کرد و در آنجا به کارگری پرداخت . ۱۴ سال بیشتر از عمر شریفش نگذشته بود که پدرش را از دست داد و بدین ترتیب مسئولیت او بیشتر و بیشتر شد.

با فرمان امام مبنی بر تشکیل بسیج ، شهید بلافاصله خود را به گروه مقاومت شهید عرشی مسجد جامع سعدی (شیراز ) کرد و به عضویت آن در آمد . چند ماهی بیشتر از جنگ نگذشته بود که جهت خدمت به اسلام و مسلمین در تاریخ ۵/۹/۵۹ به جبهه اعزام شد که بعد از چند ماهی به دیار خود بر می گردد . اما روح ناآرام او جز در جبهه در جای دیگری آرام نمی گرفت و برای بار دوم در تاریخ ۱۰/۱/۶۰ جهت خدمت در راه حق ، به سوی سر نوشت حرکت می کند که مدت بیش از ۱۱ ماه در جبهه می ماند تا اینکه در تاریخ ۸/۱۲/۶۰ در جبهه چزابه زمانی که یکی از همسنگرانش زخمی شده بود جهت کمک به او می شتابد که در حین رفتن بر اثر ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل می آید و به آرزوی خود می رسد.

روحش شاد و یادش گرامی

خصوصیات شهید سید مرتضی حسینی:

شهید مرتضی بسیار مهربان و دلسوز بود طوری که اخلاق و رفتارش زبانزد همه دوستان و آشنایان بود . در صله رحم کوتاهی نمی کرد و همیشه به دوستان و اقوام سرکشی می کرد . کودکان را بسیار دوست می داشت و آنها را نوازش می کرد . به بزرگترها احترام می گذاشت و در سلام کردن پیشی می گرفت . در جلسات دینی و مذهبی شرکت می کرد و نمازش را همیشه به وقت می خواند و دیگران را به نماز و اقامه دعای کمیل ترغیب می کرد . به امام خمینی علاقه خاصی داشت و در اول انقلاب موفق شد یکبار به زیارت ایشان برود . جوانان را به جبهه رفتن و پاسداری از خون شهیدان تشویق می کرد.

سید مرتضی از همان کودکی پسری زحمت کش و کوشا بود و به امرار معاش خانواده کمک می کرد . با پیروزی انقلاب خوشحالی وجودش را فرا گرفته بود و با وجودیکه روزها سخت کار می کرد شبها را به نگهبانی و گشت در نیروی مقاومت بسیج می پرداخت . به شهادت علاقه خاصی داشت چند روز قبل از اعزام دومش در منزل یکی از بستگان مشغول سیمانکاری بود . با انگشت روی دیوار نوشته بود به یادبودی شهید سید مرتضی حسینی.

در نامه ای که چند روز قبل از شهادتش برای یکی از دوستانش می نویسد می گوید : قبرم را آماده کن که بزودی مرا می آورند.

روحش شاد و یادش گرامی باد

از طرف خانواده و برادر شهید . سید داود حسینی ۱۳/۱/۷۹

و چنین است وصیت نامه اش:

بسم رب الشهدا و الصدیقین

. . . سوگند به عصر روزگار باز پسین که همانا انسان در زیانکاری است مگر آنانکه ایمان آوردند و کردار شایسته  کردند و سفارش کردند به حق و سفارش کردند به شکیبایی.

با سلام فراوان به حضرت ولی عصر (عج) و با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و با درود فراوان به روحانیت مبارز و با درود فراوان به روان پاک شهیدان که جان  شیرینشان را در راه خدا فدا کردند و با درود به رزمندگان جان بر کف که از خانه و کاشانه خود دور شدند و در راه خدا زحمت می کشند و با درود به پدران و مادرانی که چنین فرزندانی تربیت کردند و آنها را در راه خدا دادند .

. . . خدایا از تو می خواهم که ما را ثابت قدم نمایی و ما را یاری کنی تا از این امتحان سرافراز بیرون آییم و خدایا از تو می خواهم که هر چند زودتر امام زمان را بفرست و از تو می خواهم که امام امت ، خمینی کبیر طول عمر و سلامتی کامل عطا بفرمایی .

خدایا این نوجوانان ما را به راه راست و جهاد در راه حق هدایت کن.

و تو ای مادرم سلام و درود خداوند بر تو باد که توانسته ای مرا بزرگ کنی و در راه خدا بدهی ، مادرم از تو می خواهم که اگر خداوند مرا به آرزویم که فیض شهادت است رساند . تو هرگز ناراحت نشوی و برای من گریه و زاری نکنی و نگذاری کسی گریه و زاری کند ، خواهرانم را نصیحت کن که برای من گریه نکنند . چون شهادت آرزوی من است و خدا را شکر کنید که من به آرزویم رسیده ام.

از شما دوستان و برادرانم می خواهم که راه شهداء را ادامه دهید و از شهادت من ناراحت نشوید و گریه و زاری نکنید و مردم را به ادامه راه مقدس تشویق کنید . ولی یک حرف دارم و آن است که شما همیشه دعای کمیل برقرار کنید و برای رزمندگان دعا کنید و از خدا بخواهید که ما را ببخشد . . . از قول من به همه  بگویید که مرا ببخشند و حلالم کنند

با درود فراوان به روان پاک شهیدان بخصوص شهید جابر زارع

سید مرتضی حسینی ۱۲/۱۱/۶۰